زندگی یک معلم: عشق و نگرانی

والدین اغلب انتظار دارند معلمان نه تنها آموزش دهند بلکه تربیت هم انجام دهند، اما همزمان انتقادات زیادی نیز دارند. از طرف دیگر، معلمان باید با تنوع بسیاری از توانایی‌ها و نیازهای کودکان مواجه شوند که این می‌تواند یک چالش بزرگ باشد. علاوه بر این، معلمان باید با فشارهای اجتماعی و انتظارات بالای والدین مقابله کنند که می‌تواند به مشکلات روانی و استرس منجر شود. در نهایت، عشق و علاقه یک معلم به شغلش و ارتباط صمیمانه‌ای که با کودکان برقرار می‌کند، یک هدیه بزرگ و شادی‌بخش است که از تمامی چالش‌ها و نگرانی‌ها غلبه می‌کند و او را به ادامه این راه تشویق می‌کند.

در سخت‌ترین موارد، کودکان نیستند، کار با آنها برای من لذتبخش است. آنها آن چیزی هستند که من را در شغلم پرکرده می‌کنند. اما آنچه که اذیت‌کننده است، محیط اطراف است: من یک رئیس دارم، همکاران دارم، اما مهم‌تر از همه، والدین دارم - و همه زمانی چیزی از شما می‌خواهند! من باید با همه کنار بیایم، باید کار کنم، نباید خطا کنم. در غیر اینصورت واقعاً خسته‌کننده خواهد بود. اینجا سوال برایم پیش می‌آید که آیا می‌توانم در شغلم همه چیز را به درستی انجام دهم. من هر روز ۲۳ کودک مختلف را پیش روی خود دارم، هر کدام نیازها، پس‌زمینه‌ها و توانایی‌های مختلفی دارند. من زمان کافی برای ورود به هر کودک ندارم، به عنوان یک فرد تنها نمی‌توانم این کار را انجام دهم. طیف توانایی‌ها از پیش‌دبستانی گسترده است: یکی می‌تواند حتی هنگام ورود به مدرسه هری پاتر را به‌طور کامل بخواند، دیگری نمی‌شنود که در ابتدای کلمه "سیب" حرف "ا" قرار دارد. بسیاری از والدین فرزند خود را نه تنها برای با استعداد، بلکه حتی برای بسیار با استعداد می‌دانند، هرچند واقعاً چنین نیست. البته کودکان واقعی هم با استعداد وجود دارند، اما بسیاری به آنها تبدیل می‌شوند. برخی از والدین حتی قبل از ورود به مدرسه فرزندان خود را مورد آزمون آی‌کیو قرار می‌دهند. سپس در جلسه اول والدین به من گفته می‌شود که ایکس وای در ریاضی با استعداد است و حتماً نیاز به تمرینات اضافی دارد، زیرا در غیر اینصورت او خسته می‌شود. وقتی مشکلاتی پیش می‌آید، مسئولیت من است. به عنوان یک معلم، اغلب دشمن هستم، والدین یک جبهه در برابر معلم تشکیل می‌دهند، به ویژه در جلسات والدین. تعداد کمی از آنها نظرات محبت‌آمیزی دارند، به شما لبخند می‌زنند یا به شما محبت دارند. در ابتدای جلسات والدین، من نزدیک به حمله اضطراب بودم، تعریق می‌کردم و واقعاً ترس داشتم. در حال حاضر من با تجربه‌تر هستم و دیگر به این اندازه هیجان‌زده نیستم. اما من همکارانی را می‌شناسم که شب‌ها قبل از آن نمی‌توانند بخوابند، مشکلات معده-روده دارند یا قبل از روبرو شدن با والدین چند قطره آرام‌بخش می‌خواهند بخورند. من حتی افرادی را می‌شناسم که داروهای آرام‌بخش می‌خورند، و من می‌توانم این را خیلی خوب درک کنم. در روزهای مصاحبه با والدین، ۲۳ والدین پشت سر هم نشسته‌اند و فکر می‌کنند که فرزندشان بهترین فرزندان همه است، بدون هیچ گونه خطا و البته "با استعداد". وقتی مشکلی پیش می‌آید، تنش نیز وجود دارد، این ممکن است بسیار ناخوشایند باشد. واقعاً یک بار من به عنوان "فرد ناتوان" توسط یک پدر توهین شدم. در چنین مواردی، واقعاً سخت است که آرام، مهربان و مودب بمانم، زیرا همیشه این انتظار از شما دارند. یک بار یک اشتباه املایی در یک برگ کار انجام دادم، یک مادر به‌طور مستقیم با مدیر صحبت کرد. در چنین مواردی، انسان فکر می‌کند که چرا این اتفاق می‌افتد. حتی قوانین ابسط ارتباطی رعایت نمی‌شوند. به من توهین شده است که تمرکز اصلی من بر روی کودکان نیست. این واقعاً من را ناامید و غمگین کرد که هیچکس نمی‌بیند که من چه کارهایی برای کودکان انجام می‌دهم. من واقعاً هر روز بسیار تلاش می‌کنم، می‌خواهم آنها لذت ببرند از یادگیری، می‌خواهم آنها راضی باشند. گاهی صدای من می‌رود، زیرا زیاد صحبت و آواز می‌خوانم. اما گاهی نیز باید به شدت بلند شوم، زیرا برخی از دانش‌آموزان واقعاً بد اخلاق هستند و هیچ احترامی نسبت به بزرگسالان ندارند. برخی از والدین نمی‌بینند که فرزندشان ممکن است گاهی نادرست رفتار کند، آنها خطا را در معلم جستجو می‌کنند و نمی‌توانند به سادگی اعتماد کنند. از یک سو، والدین امروزی بچه‌های خود را بیشتر تحویل می‌دهند، آنها انتظار دارند که ما در مدرسه نه تنها آموزش دهیم بلکه تربیت هم کنیم. از سوی دیگر، آنها به ما اجازه انجام کار را نمی‌دهند، بلکه بسیار انتقاد می‌کنند. همه به عنوان مثال از کفشک‌ها عصبانی هستند، اما وقتی می‌گویم که باید خانه سر و گردن کودک با دقت بررسی شود، برخی انجام نمی‌دهند. من به عنوان یک معلم باید همیشه همه چیز را به تنهایی در دست بگیرم - اما این امکان پذیر نیست. نقش معلم در سال‌های گذشته به طور کلی تغییر کرده است. قبلاً ایستاده و دانش انتقال می‌دادیم، اما امروز باید بسیار بیشتر کار تربیتی انجام دهیم. به طور کلی، همیشه ما متهم به داشتن زیادی تعطیلی هستیم. البته من بیشتر هفته‌ها تعطیل دارم نسبت به دیگران، اما وقتی می‌روم تعطیلات، دفترچه‌های خود را با خود می‌برم و آنها را اصلاح می‌کنم. من کلاس درس ندارم، بنابراین من تمام وقت رایگان ندارم. تمام اینها شکایت در سطح بالا است: با این همه، من شغلم را بسیار دوست دارم. من فکر می‌کنم که با کودکان تمام روز را سپری کردن بسیار زیباست و مرا خوشحال می‌کند، این یک هدیه است. تنها زیباتر و آسان‌تر خواهد بود اگر برخی از والدین توانایی آرام‌شدن را داشته باشند...


در سخت‌ترین شرایط، کودکان نه، کار با آن‌ها برایم لذتبخش است. آن‌ها هستند که من را در حرفه‌ام سیر می‌کنند. اذیت‌کننده در کارم، همه چیز دور و بر آن است: من یک رئیس دارم، همکاران دارم و به ویژه والدین دارم - و همه همیشه چیزی از من می‌خواهند! باید با همه کنار بیایم، باید عمل کنم، نباید خطا کنم. در غیر اینصورت واقعاً سخت می‌شود. اینجا سوال پیش می‌آید که آیا می‌توان همه چیز را به درستی انجام داد. من هر روز ۲۳ کودک مختلف را پیش رو دارم، هرکدام نیازها، پس‌زمینه‌ها و توانایی‌های مختلفی دارند. من زمانی برای پرداختن به هر کودک ندارم، به عنوان یک فرد تنها نمی‌توانم این کار را انجام دهم. طیف توانایی‌ها در کلاس اول بسیار گسترده است: یکی می‌تواند هنگام ورود به مدرسه هری پاتر را به طور کامل بخواند، دیگری نمی‌تواند حتی بفهمد که در کلمه "سیب" حرف "ا" قرار دارد. بسیاری از والدین فرزند خود را نه تنها برای با استعداد، بلکه حتی برای فوق‌العاده با استعداد می‌دانند، در حالی که واقعاً چنین نیست. البته کودکان واقعاً فوق‌العاده هستند، اما بسیاری از آن‌ها به فرد فوق‌العاده تبدیل می‌شوند. برخی از والدین حتی قبل از ورود به مدرسه، آزمون هوش فرزندان خود را انجام می‌دهند. بنابراین، در جلسه اول والدین، به من گفته شده است که ایکس وای در ریاضی فوق‌العاده است و حتماً نیاز به تمرینات اضافی دارد، زیرا در غیر اینصورت او خسته می‌شود. اگر مشکلی پیش بیاید، مسئولیت من است. به عنوان یک معلم، اغلب دشمن هستم، والدین یک جبهه مقابل معلم تشکیل می‌دهند، به خصوص در جلسات والدین. تعداد کمی از آن‌ها به خوبی نظر می‌دهند، به شما لبخند می‌زنند یا خوش‌برخورد هستند. در ابتدا، در جلسات والدین، تقریباً به حالت حمله اعصاب نزدیک شدم، عرق کردم و واقعاً ترسیدم. اما الان ماهرتر شده‌ام و دیگر اینقدر هیجان‌زده نیستم. اما من همکارانی را می‌شناسم که شب‌ها قبل از آن نمی‌توانند بخوابند، مشکلات معده و روده دارند یا قبل از روبرو شدن با والدین، چند قطره ریلکس می‌خورند. من هم کسانی را می‌شناسم که داروی آرام‌بخش می‌خورند، و من این را خیلی خوب می‌فهمم. در روزهای مشاوره والدین، ۲۳ والدین پشت سر هم نشسته‌اند و فکر می‌کنند که فرزندشان بهترین فرزندان همه است، بدون هیچ گونه اشتباه و البته "فوق‌العاده با استعداد". هنگامی که مشکلی پیش می‌آید، استرس نیز پدیدار می‌شود، این می‌تواند بسیار ناخوشایند باشد. واقعاً یک بار توسط یک پدر به عنوان "فرد ناتوان" توهین شده‌ام. در چنین مواردی، واقعاً سخت است آرام، مهربان و مودب بمانم، زیرا همیشه انتظار می‌رود. یک بار یک اشتباه املایی در یک برگه کاری انجام دادم، یک مادر به طور مستقیم با مدیر صحبت کرد. در چنین مواردی، انسان سوال می‌کند که چرا این اتفاق می‌افتد. حتی قوانین ابتدایی ارتباطات رعایت نمی‌شوند. بارها به من اتهام شده است که تمرکز اصلی من بر روی کودکان نیست. این واقعاً مرا ناراحت و ناامید کرد که هیچ کس نمی‌بیند که من چه همه چیز را برای کودکان انجام داده‌ام. هر روز واقعاً تلاش می‌کنم، می‌خواهم آن‌ها از یادگیری لذت ببرند، می‌خواهم آن‌ها راضی باشند. گاهی صدایم می‌رود، زیرا زیاد صحبت و آواز می‌خوانم. گاهی هم باید واقعاً بلند شوم، زیرا برخی از دانش‌آموزان واقعاً بد اخلاق هستند و هیچ احترامی نسبت به بزرگسالان ندارند. برخی از والدین واقعاً نمی‌بینند که فرزندشان ممکن است احتمالاً خود را درست نشان ندهد، آن‌ها خطا را در معلم جستجو می‌کنند و نمی‌توانند اعتماد کنند. از یک طرف، والدین امروز فرزندان خود را بسیار بیشتر تحویل می‌دهند، آن‌ها انتظار دارند که ما در مدرسه نه تنها آموزش دهیم بلکه تربیت هم کنیم. از طرف دیگر، آن‌ها به ما اجازه نمی‌دهند که انجام دهیم، بلکه بسیار انتقاد می‌کنند. همه از مثلاً پستان‌خواری شکایت می‌کنند، اما هنگامی که می‌گویم باید در خانه سر و گردن کودکان بررسی شود، برخی انجام نمی‌دهند. من به عنوان یک معلم همیشه باید همه چیز را به تنهایی در دست بگیرم - اما این امکان‌پذیر نیست. نقش معلم در سال‌های گذشته به طور کلی تغییر کرده است. قبل از اینکه به جلو برویم و دانش را انتقال دهیم، امروز باید بسیار بیشتر کار تربیتی انجام دهیم. در کل، همیشه به ما اتهام می‌زنند که چنین تعطیلات زیادی داریم. البته من بیشتر هفته‌ها تعطیل دارم نسبت به دیگران، اما وقتی می‌روم تعطیلات، دفترچه‌هایم را با خود می‌برم و آن‌ها را تصحیح می‌کنم. من کلاس ندارم، بنابراین من تمام زمان را آزاد ندارم. تمام این‌ها شکایت در سطح بالاست: با این حال عاشق حرفه‌ام هستم. من واقعاً حرفه‌ام را دوست دارم، زیباست و مرا خوشحال می‌کند که تمام روز را با کودکان سپری می‌کنم، این یک هدیه است. فقط زیباتر و آسان‌تر خواهد بود اگر برخی از والدین کمی آرام‌تر باشند...

#Kinder #کودکان
#Eltern #والدین
#Fähigkeiten #توانایی‌ها

Source: www.eltern.de

Go to Source

Kinder

کودکان

Ich habe jeden Tag 23 unterschiedliche Kinder vor mir sitzen, die alle verschiedene Bedürfnisse, Hintergründe und Fähigkeiten haben.

هر روز ۲۳ کودک مختلف با توانایی‌ها، نیازها و زمینه‌های مختلف جلوی من نشسته‌اند.

Eltern

والدین

Viele Eltern halten ihr Kind nicht nur für begabt, sondern sogar für hochbegabt, obwohl es das gar nicht ist.

بسیاری از والدین فکر می‌کنند کودک‌شان فقط باهوش نیست، بلکه فوق‌العاده هوشمند است، هرچند واقعاً چنین نیست.

Fähigkeiten

توانایی‌ها

Das Spektrum an Können ist schon in der ersten Klasse breit.

طیف توانایی‌ها در کلاس اول بسیار گسترده است.